سازمان بریداز سازمانهای اداری در حکومتهای اسلامی میباشد. ۱ - وظیفه سازماناین سازمان وظیفه ارتباط میان مراکز حکومت و ولایات و تسریع در گزارش اخبار و رویدادهای مهم سیاسی، ارسال نامهها و پیامها، حمل و نقل کالاهای دولتی و گاه خصوصی، به مقصد رسانیدن مأموران، و ابلاغ فرمانهای حکومتی را بر عهده داشته است. [۱]
محمدبن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، ج۱، ص۶۳، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸.
[۲]
قدامة بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعة الکتابة، ج۱، ص۱۱، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۳]
محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۰۳۵، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۴]
احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۵۰، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
[۵]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول الاسلامیة، ج۱، ص۱۲۹، گریفزولد ۱۸۵۸.
[۹]
آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، یا، رنسانس اسلامی ، ج ۱، ص ۹۷، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش.
۲ - واژهشناسیوجه اشتقاق واژه «برید» کاملاً شناخته نیست؛ آنچه تقریباً مسلّم مینماید این است که کلمه، اصل عربی ندارد. این نکته از دیرباز نزد لغویّون پارسی و تازی معلوم بوده است، چنانکه بیشتر آنان این کلمه را معرّب دانسته اند؛ اما قول آنان دایر بر اینکه «برید» گونه کوتاه شده و برگشته واژه فارسی «بُریده» در ترکیب (دُم) «بُریده» یا «بُریده (دُم)» است، زیرا به زعم آنان دُم اسبان و استران چاپار را میبُریدند تا شناخته شوند و نیز سبک و چابک گردند، [۱۰]
ابن منظور، لسان العرب، ذیل «برد»، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
[۱۱]
عبدالملک بن محمد ثعالبی، تاریخ غرر السیر، ج۱، ص۳۹۸، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، چاپ زوتنبرگ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳.
[۱۲]
یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۷، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
[۱۳]
محمدبن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، ج۱، ص۶۳، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸.
[۱۴]
احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، ج۱، ص۲۲۶، المعروف بالخطط المقریزیة، قاهره (بی تا).
از نوع فقه اللّغة عامیانه است و ارزش اعتنا ندارد.
۳ - ریشهشناسیدو پیشنهاد قابل ذکر، که درباره ریشه شناسی این کلمه ارائه شده، عبارت است از: ۱) «برید» اصطلاحی است بین النّهرینی و احتمالاً بازمانده واژه بابلی da ¦ bur که خود لهجهای است از گونه قدیمی تر du ¦ (p) bura به معنای «پیک سریع، اسب شتابان» ۲)«برید» معرّب واژه لاتینی متأخّرِ dus ¦ vere به معنای «اسب چاپار» است (لاتینی: dus ¦ paravere به معنای «اسب بالاد، اسب جنیبت، یدک». واژه لاتینی dus ¦ vere مشتقی است از ریشه هند و اروپایی به معنای «راندن، در حرکت بودن»، که از آن واژههای آلمانی کهن، آلمانی جدید، انگلوساکسون و انگلیسی: ride و غیره به جای مانده است که جملگی «راندن» معنی میدهند (انگلیسی: raid و road، که واژه اخیر، علاوه بر «راه، طریق»، تا قرن هفدهم در معنای «تهاجم، یورش» نیز به کار میرفته است. با توجه به اینکه برخی از اصطلاحات دیوان برید و نظام پیغام رسانی در دوره اسلامی، از نوع لغات دخیل ایرانی در عربی است (از قبیل: فَیج > پَیْگ؛ فَروانَق، فُرانِق > nak ¦ parva فارسی میانه < «پروانه» فارسی نو؛ اَشتکان، صیغه جمعِ اَشتک به معنای «قاصد، فرستاده» > tak § as فارسی میانه، بازمانده از اوستایی ta- § as به معنای «پیک، قاصد»، میتوان احتمال داد که واژه «برید» نیز اصل ایرانی داشته باشد. وجه اشتقاقی که در اینجا ارائه میشود صرفاً جنبه پیشنهادی دارد و میتوان آن را به سان یک احتمال در مدّ نظر داشت: گونه فارسی باستان «برید» را میتوان به صورت: bara-vaida- به معنای «برنده آگاهی، حامل اطلاع و خبر» بازسازی کرد. جزء اول این ترکیب، صفت یا ماده مضارع از ریشه bar- به معنای «بردن و حمل کردن» و جزء دوم یعنی vaida- «آگاهی» از ریشه vaid- به معنای «آگاه شدن، دانستن» است (ریشه اوستایی: d ¦ vae : «دانستن، شناختن»، سنسکریت: vإda : «می داند، میشناسد»، vإda : «آگاهی، (ریگ) ودا»، فارسی نو: نوید و غیره). ۴ - ترکیب واژه۴.۱ - به صورت صفت فاعلیترکیبی که در اینجا پیشنهاد شده، از نوع صفات مرکّبی است که جزء اول آنها را اسم فاعل یا ماده مضارع در معنای صفت فاعلی و جزء دوم را متمّم دستوریِ ترکیب تشکیل میدهد؛ مانند ترکیبات اوستایی : aspa- ¦ baro «راننده اسب» از لحاظ تحوّل آوایی گونه باستانی bara-vaida- به «برید»، باید گفت که در برخی از لغات فارسی، در سنجش با گونه قدیمی تر آنها، مشاهده میشود که در میانِ کلمه، ترکیب آوایی براثر ادغام، تخفیف مییابد یا به سخن دیگر، حرف -v- حذف میشود، نظیر: «زریر» (اسم خاص: برادر گشتاسب) از اوستایی zairi-vaira- «دارنده زره زرّین»؛ «پاک» از فارسی میانه: k ¦ pava «وندیداد» از اوستایی: «می سراید» از اوستایی: vayati ¦ sra به همان معنی از ریشه sru- به معنای «شنیدن»؛ «باد» (فعل التزامی یا دعایی سوم شخص مفرد) از فارسی میانه: t ¦ bava، از فارسی باستان ti ¦ bava (گونه دیگر «بَواد»)؛ «آرَد» (فعل مضارع، سوم شخص مفرد) از فارسی میانه: d ¦ vare ¦ a از فارسی باستان barati ¦ a : «می آورد»، گونه دیگر: «آوَرد»؛ «زنده» از فارسی میانه: مطابق این قاعده تحول آوایی، bara-vaida- نخست به baraida-، سپس به d ¦ bare و نهایتاً به «برید» تبدیل شده است. ۴.۲ - صفت مفعولیوجه اشتقاق دیگر و شاید ساده تری که برای این واژه میتوان درنظر گرفت این است که آن را گونه کوتاه شده صفت مفعولی ثانوی از مصدر بُردن (از ریشه bar-) بگیریم. اینگونه صفتهای مفعولی با افزودن da ¦ - ( فارسی میانه: tak ¦ ) به ماده مضارع ساخته میشود، مانند آوریده در کنار آورده؛ آهنجیده در کنار آهیخته؛ افروزیده در کنار افروخته؛ دوشیده، در کنار دوخته و غیره. بدین ترتیب، گونه فارسی میانه tak ¦ bar را میتوان بازسازی کرد که در اصل معنای آن «برده شده، مسافت طی شده» بوده است که در فارسی، با حذف مصوت آخر، به صورت «برید» باقی مانده و براثر تحوّل معنایی، مفهوم «قاصد پیک» به خود گرفته است. آنچه احتمال صحّتِ این حدس را تا اندازهای بیشتر میکند، کاربرد واژه «بریدگان» در معنای «مُسرِعان، پیکها، نامه بران» در کتاب فارسنامه ابن بلخی [۱۵]
ابن بلخی، فارس نامه، ج۱، ص۹۳، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
است که وجود گونه tak ¦ bar را در فارسی میانه نشان میدهد.
۵ - فهرست منابع(۱) ابن بلخی، فارس نامه، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش. (۲) ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲. (۳) عبدالملک بن محمد ثعالبی، تاریخ غرر السیر، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، چاپ زوتنبرگ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳. (۴) محمدبن احمد خوارزمی، کتاب مفاتیح العلوم، چاپ فان فلوتن، لیدن ۱۹۶۸. (۵) احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة، قاهره (بی تا). (۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵. (۷) محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵. (۸) قدامة بن جعفر، نبذ من کتاب الخراج و صنعة الکتابة، چاپ محمد مخزوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۹) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴. (۱۰) ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، گریفزولد ۱۸۵۸. (۱۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶. (۱۲) آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، یا، رنسانس اسلامی ، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۴ ش ؛ (۱۳) Christian Bartholomae, Altiranischen wخrterbuch , Strassburg ۱۹۰۴, repr Berlin ۱۹۶۱;. (۱۴) P Horn, Grundriss der neupersischen Etymologie , Strassburg ۱۸۹۳;. (۱۵) A Walde and J B Hofmann, Lateinisches Etymologiches wخrterbuch , II, ۱۸۲۲;. (۱۶) A Walde and J Pokorny Vergleichendes Wخrterbuch der Indogermanischen Sprachen , II, ۱۹۲۷;. (۱۷) Zimmern, Bei Hirt Indogerm Grammatik , I, Heidelberg ۱۹۲۱ ۶ - پانویس
۷ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برید»، شماره۱۱۵۳. ردههای این صفحه : سازمان ها و ادارات
|